زهير بن قين بن قيس انماري بجلي
«زهير» مرد شريفي در بين قوم خود بود و در کوفه زيست ميکرد. او مردي شجاع بود و در جنگها، هماره به نامآوري شهرت داشت. [ابصار العين، ص 162.] .
«زهير» فرزند «قين بجلي» از ياران رسول خدا بود؛ اما پس از رحلت پيامبر و بر اثر تبليغات وسيع «معاويه»، ميپنداشت که امام علي عليهالسلام در ريختن خون «عثمان» سهيم بوده است. از اينرو نسبت به امام علي عليهالسلام و فرزندانش علاقهاي نشان نميداد. گفتهاند او نيز به «عثمان بن عفان» ابراز مودت ميکرد؛ اما بر ما روشن نيست که او تا کجا و چه مقدار از اهل بيت رويگردان بوده است. هر چه بود، او به دست سالار شهيدان حسين عليهالسلام در راه کربلا گام نهاد. [مقتل الحسين مقرم، ص 91.] او در اين راه جان خود را نثار کرد و در نبرد، سخت مورد اعتماد امام عليهالسلام بود، به گونهاي که امام او را به فرماندهي جانب راست سپاه خود منصوب فرمود.
او در وقت نماز ظهر -به امر امام - سپر جان آن حضرت شد. امام گاه او را براي احتياج، به سمت لشکر دشمن ميفرستاد. امام به او مأموريت سخن گفتن داد. مردانگي او در درگيري با آن قوم همراه بيش از اين گذشت. از اينجا به بعد قدري بيشتر از آن بزرگمرد حامي حسين عليهالسلام خواهيم گفت.
راهيابي به بارگاه دوست
کاروان امام به «زرود» رسيده بود، کاروانيان همه بارها را گشوده بودند تا قدري بياسايند. [مقتل الحسين مقرم، ص 207.] «زهير» از سفر حج به سمت کوفه بازميگشت. مقصد او با امام حسين عليهالسلام يکسان بود و وجود آب و آبادي او را آرام آرام به «زرود» کشانيده بود. از قضا امام حسين عليهالسلام هم در همان منطقه، نزديک خيمه «زهير» بار نهاده بود. زهير در طول سفر، خود را از حسين عليهالسلام و يارانش پنهان ميکرد تا مبادا او را به جهاد تکليف کنند؛ اما روز موعود فرارسيده بود. او با گروهي از بستگان و ياران بر سر سفره غذا نشسته بود که ناگاه سفير امام سررسيد و زهير را فراخواند. زهير غافلگير و درمانده شده بود. همسر او زهير را از تحير به درآورد و گفت: «منزه است خدا، آيا پسر پيامبر کسي به سوي تو ميفرستد ولي تو او را بيپاسخ ميگذاري؟ برخيز تا دريابي ذريه پيامبر چه درخواستي دارد و سپس برگرد». زهير از جاي برخاست و به خدمت امام شرفياب شد. ابيمخنف نوشته: «دلهم» همسر زهير دختر «عمرو» براي من حکايت کرد، مدت زماني نگذشته بود که زهير با سرعت و با صورتي برافروخته و شادمان به سوي يارانش بازگشت و دستور داد خيمهاش را جمع کنند و آن را به طرف خيمه امام حسين عليهالسلام و يارانش منتقل و در آنجا برپا کنند. سپس رو به من کرد و گفت: «تو را طلاق دادم، به خويشان خود ملحق شو. دوست ندارم که به سبب من به تو مصيبتي رسد، تنها خير شما را خواهانم». [تاريخ الامم و الملوک، ج 5، ص 396-397؛ الارشاد، ج 2، ص 72 و 73؛ ابصار العين، ص 162.] .
درسي که ميتوان گرفت: جاي آن دارد که همسران باوفا، خيرخواهي بر شوهران خود را از همسر باوفاي زهير بياموزند. او همسرش را به حق دعوت و در واقع، امر به معروف کرد. پس از کلام همسر «زهير» بود که زهير از حيرت به درآمد و راه هدايت بر او هموار شد. بر دوستان و ياران نيز بايد اين گونه باشند. به حتم کسي که ديگري را در خيري ياري رساند، در عمل نيک او شريک خواهد بود همان گونه که اگر ديگري را در پي کاري نامطلوب و ناپسند تحريک سازد، به همان مقدار از آن گناه و معصيت را نصيب خود ساخته است.
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: انصارالحسین علیهم السلام ، زهیر ابن قین ، ،
برچسبها: